ایرانیان باستان
بیان گوشه ای از تاریخ ایران باستان و جشنهای آنپیوندهاآدرس جدید تارنگارکمیته بین المللی برای نجات آثار باستانی دشت پاسارگاداعتراض به ساخت سد سیوندَشاهنامه و ایرانفرهنگ ایرانشاهنامه فردوسیتاریخ و فرهنگ ایران زمینفرهنگ اصیل و هویت ایرانیگروه ایرانیان باستان در تارنمای یاهومن یک ایرانی هستمتاریخ فراموش شده ی ایرانایرانیم_____________موتور جستجوی گوگلپارسی سخن بگوییمپالایش زبان پارسیویرایشگر خودکارجام جمشیدآریانامتبیلغات الکترونیکی رایگان گوگلجدیدترین یادداشتها
همهما ... آنها ( تفاوت دو ملت در بزرگداشت یک واقعه ... چرا ؟)بخوانید و بر حال ایران زمین بگریید منابعنظر سنجیبا آرزوی سلامتی و کامیابی در سال جدیدبیندیشیمآزادیادامه ی نسخ موسیقی در ایران باستانآگاه باشیم(the movie 300)نو بهارانما یادگار عصمت غمگین اعصاریمموسیقی هخامنشیانیلداشب یلدا - شب چله - از دیدگاهی چندشهر خاموش من !نسخی زیبا و نگاهی به فلسفه شاد زیستنبدرود تا گاهی نه چندان دور[ بدون عنوان ][ بدون عنوان ]دوباره در باره ی جشن دی گانشب یلدا ... !جشن هایی ناشناخته در دی ماهمختصری در باره ی جشن دی گانخرٌم روز جشن دموکراسی ![ بدون عنوان ]آذرگان، جشن احترام به آتشاسطوره آتش در ایران باستاناز دل نیاکانمان به ...جشن باستانی آبادگان بر ایرانیان نیک پندار فرخنده بادماه های شمسی[ بدون عنوان ]آذرگان، جشن احترام به آتشماه نهم سال و روز نهم ماه ایرانیان به نام آذر و به معنی �آتش� نامیده میشود. پاسبانی این ماه و این روز به ایزد آذر واگذار شده است. روز آذر از ماه آذر به دلیل همزمان شدن روز و ماه جشنی در ایران برگزار میشد، موسوم به �آذرگان� یا �آذرجشن�. به روایت ابوریحان بیرونی، در این روز مردم به زیارت آتشکدهها میرفتند.امروزه این جشن هنوز هم در میان زرتشتیان در روز نهم آذر تقویم زرتشتی که برابر با سوم آذر تقویم رسمی کشور است، برگزار میشود و البته به جشن مختصری همراه با اوستاخوانی، بویژه خواندن �آتش نیایش� محدود شده است. امسال به دلیل تغییراتی در هیئت رییسه انجمن زرتشتیان و جابهجاییهایی که در حال انجام است و نیز به دلیل درگذشت شادروان موبد جهانگیر اوشیدری این جشن برگزار نمیشود.�آتش نیایش�، نماز مخصوص آتش، بخشی است از یسنای 62، بند 9 که با این کلمات آغاز میشود: �نماز به تو ای آتش، ای بزرگترین آفریده اهورامزدا و سزاوار ستایش.�وجود نیایشی برای آتش اهمیت این عنصر را نزد ایرانیان آشکار میسازد. ایرانیان شاخهای از هند و اروپاییانی که قرنها پیش از میلاد، از سرزمینهای سرد شمالی در جستوجوی یافتن سرزمینهای گرم، سرانجام در این سرزمینی که بعدها �ایران� خوانده شد، سکنی یافتند، ارزش گرما و نور و آتش را بسیار بیشتر از دیگر مردمان درک میکردند. آتش برای آنان نشان هر نوری است، نور خورشید و ماه (آتش آسمانی) یا شعله آتش سوزان و امروزه نور چراغ فروزان.اهمیت این عنصر آنچنان بوده است که در اساطیر ایران، ایزدی برای آن درنظر گرفتهاند. آذر/ آتش/ آتُر و یا آتَر ایزدی است که او را پسر اورمزد به شمار آوردهاند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. تقدس و گرامی بودن آتش ریشه کهن دارد. همه اقوام روی زمین به شکل و عنوانی آتش را ستوده و گرامی داشتهاند. پیشرفتهای بشری نیز مرهون این عنصر است که موجد و مولد و محرک بخار و الکتریسیته و گاز و کشتی و راهآهن و کارخانه و همه صنایع بوده و هست. امروز در روی زمین ملتی که مواد سوختنی چون نفت و زغالسنگ در خاک او فراوان باشد، ثروتمند و مورد توجه همه دنیاست. آتش ظلمت شب را برمیچیند، در سرمای سخت، گرمای رهاییبخش خود را نثار آدمیان میکند. کانون خانواده را گرمی میبخشد و پخت غذا را تامین میکند. ایرانیان جشنهای متعددی در گرامیداشت آتش داشتهاند که مهمترین و باشکوهترین آنها جشن سده (دهم بهمن) است. �آذرگان� دومین آذر جشنی است که در روایات ذکر میشود و طبق روایت بیرونی در اواخر زمستان برگزار میشده است. آذر جشن اولی مصادف با چهارم شهریور به نام شهریورگان در اوایل زمستان بوده است. ظاهرا از زمانی که روایت بیرونی را شامل میشده تا امروز یک جابهجایی تقویمی رخ داده است. چون امروزه آذرگان در فصل پاییز و تقریبا اوایل فصل سرما واقع شده است. بیرونی در مورد این جشن مینویسد: �رسم است که در این روز خود را با آتش گرم کنند، زیرا این ماه آخرین ماه زمستان است و سرما در پایان فصل سختتر و حادتر میشود. این جشن آتش است و به نام فرشته موکل بر همه آتشها چنین خوانده شده است و زرتشت فرمان داده است که در این روز به آتشکدهها بروند و در آن جا قربانیها کنند و در کارهای جهان به مشورت بپردازند.�البته منظور از قربانی مراسم یزش زرتشتیان است، چون میدانیم که زرتشت با قربانی خونین مخالف بود.قرینه هندی ایزد آتش، اَگنی است که در اسطورههای هندی رابط میان خدا و آدمیان است. در میان رومیان و یونانیان هم آتش مقدس بوده است. هستیا (Hestia) خدای آتش یونان و وستا (Vesta) خدای آتش رومیان بود. وستا معبدی داشت که دوشیزگان خدمتگزار آن باید در پاکدامنی به سر میبردند و نمیگذاشتند آتش مقدس که پشتیبان دولت روم تصور میشد، خاموش شود.در برگزاری آیینهای زرتشتی آتش مرکزیت دارد. در این دین، سه گروه آتش مقدس آیینی وجود دارد، به نامهای آتش بهرام، آتش آدِران و آتش دادگاه. آتش بهرام قداست خاصی دارد؛ زیرا با تشریفاتی طولانی آماده میشود. شانزده آتش را از منابع مختلف جمعآوری میکنند و آنگاه ۱۱۲۸ بار آن را تطهیر میکنند، یعنی هیزم را روی آتش میگیرند؛ وقتی با گرمای آتش، این هیزم شعلهور شد، یک مرحله تطهیر انجام گرفته است. این جریان یک سال به درازا میکشد. تعداد آتشهای بهرام محدود است و به مراقبت خاص نیاز دارد. آتش آدران از چهار نوع آتش تهیه میشود و این آتش را هم با آن که اهمیت کمتری از آتش بهرام دارد، روحانیان پاسداری میکنند. اما از آتش دادگاه حتی یک غیرروحانی نیز میتواند نگهداری کند.علاوه بر آتشهای آیینی، تقسیمبندی دیگری از آتش در اوستا آمده است. بنابر یسنای 17، بند 11، در جهان پنج گونه آتش مینوی هست:1. آتش برزیسوه (Barzisavah) که در برابر اورمزد میسوزد.2. آتش وهوفریانه (Vohufrayana) که در تن مردمان و جانوران جای دارد (به عبارتی: غریزه)3. آتش اوروازیشته (Urvazishta) که در گیاهان است.4. آتش وازیشته (Vazishta) که در ابرهاست (به عبارتی: آذرخش).در اسطوره تیشتر، ایزد باران، او به هنگام نبرد با دیواپوش (دیو خشکسالی)، گرز خود را بر همین آتش میکوبد و از شراره این آتش است که دیو سپنجروش، همکار دیواپوش، از وحشت خروشی برمیآورد و هلاک میشود (نماد رعد و برق پیش از باران تند).5. آتش سپنیشته (Spanishta) که در کانونهای خانوادگی جای دارد.به جز این دو گونه تقسیمبندی، سه آتش یا آتشکده بزرگ اساطیری نیز وجود داشته که عبارت بودند از: آذر فَرَنْبَغ (آتش موبدان)، آذر گُشْنَسْبْ (آتش ارتشتاران) و آذر بُرزین مهر (آتش کشاورزان). این سه آتشکده را سه قهرمان زمینی، به ترتیب جمشید در فارس، کیخسرو در آذربایجان و کیگشتاسب در خراسان تاسیس کردند. در دوره ساسانی آتشکدههایی با این نامها وجود داشته است که در روایتها اصل آنها را از این آتشهای اساطیری دانستهاند. برای شخصیت مینوی آتش در اوستا اسطورههایی نقل شده است که زیباترین آن، داستان ستیز این ایزد با ضحاک (اژی دهاک) سه سر، شش چشم و سه پوزه بد آیین است بر سر فرّه ایزدی. هنگامی که جمشید، پادشاه آرمانی اساطیری ایران مرتکب گناه شده و غرور بر او چیره میشود، فرّه ایزدی (نیروی آسمانی که در وجود او به ودیعه نهاده شده بود) از او میگریزد. این فرّه در سه نوبت و در سه بخش به شکل مرغی به پرواز درمیآید. بخش اول را مهر دریافت میکند که بر همه سرزمینهای اهورایی سلطه مییابد. دومین بخش نصیب فریدون میشود که بر اژی دهاک پیروز میشود. سومین بخش را گرشاسب دلاور که اژدهای شاخدار و زیانبخشان دیگر را نابود میکند، نصیب میبرد. پیش از آن که فریدون بر فرّه دست یابد، اژی دهاک (ضحاک) ویرانگر برای دستیابی به فره ایزدی میتازد و آتش سعی در نجات آن دارد. ستیزی میان این دو درمیگیرد و همچون دو پهلوان به رجزخوانی با یکدیگر میپردازند. اژی دهاک تهدید میکند که هرگز نخواهد گذاشت آتش روی زمین بدرخشد و آتش تهدید میکند که اگر اژی دهاک بر فره دست یابد، چنان بر پشت و دهان او آتش خواهد افروخت که تاب راه رفتن نداشته باشد و آنچنان اژی دهاک را وحشتزده میکند که او دست پس میکشد. به این ترتیب، فرّه نجات مییابد و به دریای فراخکرد (دریای بیانتهای کیهانی در اساطیر ایران که در کنار البرز است و یک سوم زمین را دربرمیگیرد) میرود تا سرانجام فریدون بر آن دست مییابد.هنگامی که زرتشت میخواهد گشتاسب را به دین خود فراخواند، با بیست و یک نسک اوستا و سَرو همیشه سبز و آتش همیشه روشن به دربار گشتاسب میرود و معجزات خود را به او عرضه میکند. سرانجام برای ثبات بخشیدن به ایمان گشتاسب که هنوز تردیدی در خاطرش هست، بهمن و اردیبهشت امشاسپند و ایزد آتش خود را به او مینمایند و تردید را از اندیشه او میزدایند.به این ترتیب، ایزد آتش در اشاعه دین زرتشت نیز نقش مهمی داشته است. در اساطیر ایران، خداوند در شش نوبت پیش نمونههای شش پدیده اصلی آفرینش را میآفریند که عبارتند از: آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان. اما این اعتقاد نیز وجود داشته که آفریده هفتمی هم هست و آن �آتش� است. هر چند وجود آتش پیدا و محسوس است، اما چون �در همه چیز پراکنده است� (گزیدههای زادسپرم)، بنابراین در شش آفرینش دیگر نیز ساری و جاری است. نه تنها تخم و بذر همه جانداران (گیاهان و حیوانات) از آتش اشتقاق یافته، بلکه آتش در رگ و ریشه زمین نیز وجود دارد. اگر ریشه گیاهان در زمستان از سرما خشک نمیشود و آب چشمهها در زمستان گرم است به این سبب است. آتش در آسمان نیز هست. زیرا برقی که میزند، آتش است. خود خورشید طبیعتی آتشین دارد که میتواند گرما و نور بدهد. این آتش فروزان از روشنایی بیکرانه که جایگاه اهورامزداست و در بالا لبه آسمان قرار دارد، میآید (بند هشن).در دعای �آتش نیایش�، آتش را باشنده خانه مردمان (نمانا ناهو مَشیا کَنام) میدانند. به آن آتش بایستی �هیزمی که هست خشک و در روشنایی نگریسته شده� و بوی شایسته (بویده) و خوراک شایسته (فِتوَه) رساند.�آتش چشم دوخته است به دستهای همه گذرکنندگان. چه چیز میآورد دوست برای دوست؟ دوست گذرکننده برای دوست یکجانشین. کاش دوست برای دوست بیاورد هیزم از راه اَشویی بریده شده، یا بَرسَم از راه اَشویی گسترده شده یا چوب انار از برای او. پس آفرین کند آتش اهورامزدا داده� (آتش نیایش، بند 14).اتاقی که آتش مقدس در آن میسوزد، چهارگوش است و به سه طرف (غرب، شمال و شرق) پنجره دارد تا غیرروحانیان بتوانند آیین نیایش را دنبال کنند و پرستش خودشان را به جا آورند. مردم از ورودی غربی وارد میشوند. (ردّ پای بنای آتشکدهها را در معماری ایران پس از اسلام در ساختمان بسیاری از مسجدها میتوانیم ببینیم، از این جمله است مسجد جامع فَهرَج یزد).در وسط آتشکده، روی یک میز سنگی، ظرفی فلزی وجود دارد که آتش در آن نگهداری میشود (آتشگاه) و همچون شاهی مورد احترام قرار میگیرد.همچون سایر عناصر آفریده خداوند (آب و باد و خاک)، آتش نیز باید به دور از ناپاکیها باشد. از این رو، زرتشتیان هیچ گاه آتش را به کثافات نمیآلایند. جسد و لاشه را در آتش نمیسوزانند و حتی مراقبند که بخار دهان و نفس به آتش نرسد. به همین جهت سیگار و قلیان کشیدن نزد زرتشتیان نارواست.از این گذشته، در نمازهای پنجگانه که زرتشتیان هر روزه به جا میآورند، قبله آنان روشنایی و نور است به هر شکلی که تجلی نماید.احترام گذاشتن به آتش و رو به سوی نور نماز خواندن باعث شده عدهای که از فلسفه این دین اطلاع نداشتند، زرتشتیان را �آتش پرست� بخوانند. خود کلمه �آتش پرست� یعنی �کسی که از آتش پرستاری و نگهداری میکند� و اصلا در مفهوم جایگزین کردن آتش با خدای یکتا نیست، اما به غلط چنین مفهومی از آن استنباط شده است. حال آن که میدانیم خدای یگانه نزد زرتشتیان با نام �اهورامزدا� خوانده میشود و اگر آنان تجلی خداوند را در نور میدانند، مشابه این امر را در ادیان دیگر نیز مییابیم. در قرآن مجید، سوره نور، آیه 35 آمده است: �اللّهُ نور السموات و الارض� (خداوند نور آسمانها و زمین است). در انجیل، رساله اول یوحنا، باب اول، آیه 5 میخوانیم: �این پیغامی است که ما از او شنیدهایم و اینک به شما بازگو میکنیم که خداوند نور محض است و ظلمت و تیرگی در او بکلی وجود ندارد.� در تورات، سفر خروج، باب سوم، آیههای 1_5 مینویسد: �اما موسی گله پدرزن خود، یَترون (Yatrun)، کاهن مدیان را شبانی میکرد و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد، آمد. فرشته خدا در شعله آتش از میان بوتهای ظاهر شد و چون او نگریست اینک آن بوته به آتش مشتعل است، اما سوخته نمیشود و موسی گفت اکنون بدان طرف شوم و این امر غریب را ببینم که بوته چرا سوخته نمیشود. چون خداوند دید که برای دیدن مایل بدان سو میشود، از میان بوته ندا در داد و گفت: �ای موسی ای موسی. گفت: لبیک. گفت: بدینجا نزدیک مشو و نعلین خود را از پاهایت بیرون کن زیرا مکانی که در آن ایستادهای زمین مقدس است و من خدای تو هستم.�همین موضوع در قرآن، سوره طه، آیات 10_13 نیز آمده است. در آیات 11 و 12 این سوره میخوانیم: �چون موسی به آن آتش نزدیک شد، ندا شد که ای موسی، من پروردگار توام، تو نعلین از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدس قدم نهادی.�زرتشت نیز در یسنا، کرده 32، بند 2 میگوید: �به آنان اهورامزدا، پروردگاری که با پاکمنشی پیوسته و با نور یکسان است، با خشترا (شهریاری) پاسخ دهد.�از تمام این آیات آسمانی چنین برمیآید که همه پیامبران بزرگ خداوند یکتا را نورالانوار و فروغ بی پایان یا شعله فروزان میدانند.در تمام ادیان نیز برای پرستش خدای یکتا قبله معین شده است تا تمام پیروان مذهب که در محلی اجتماع کردهاند، یکنواخت به یک سو رو کنند و یکدل و یکزبان به پرستش بپردازند و با تمرکز به سویی معین بر خیالات نفسانی و تمایلات شیطانی خود غلبه کنند و به این ترتیب، راز و نیاز خود را به خالق کل بهتر برسانند. قبله مسلمانان کعبه است. ساختمان کلیسای مسیحیان طوری است که محراب آن همیشه رو به مغرب است و در نتیجه مسیحیان هنگام نماز رو به سوی مشرق میکنند. یهودیان هنگام نماز رو به سوی بیتالمقدس دارند. قبله زرتشتیان هم نور است.پروفسور طاهر رضوی، از دانشمندان مسلمان هندی و استاد دانشگاه کلکته نیز در کتاب خود به نام �پارسیان اهل کتاباند� به مقایسه دین زرتشت با سایر دینهای آسمانی میپردازد و توضیح میدهد که در قرآن و تورات هم بارها از آتش و فروغ ستایش شده است. او همچنین در قیاس مناسک زرتشتی در احترام به آتش و مراسم حج در میان مسلمانان، میگوید: �کسانی که خارج از دایره اسلاماند، چون میبینند که حجاج بیتالله الحرام در زمان زیارت کعبه مقدسه، حجرالاسود را از روی شوق و شعف بوسیده و قبله خود ساخته و موافق آداب مخصوص زیارت، پارهای آیات و ادعیه عربی تلاوت میکنند، ما را هم سنگپرست گمان میکنند. لیکن شبهه نیست که ما این سنگ را پرستش نمیکنیم، بلکه در موقع زیارت مکه آن را مقدس شمرده و به آن فقط احترام میگذاریم. پارسیان (زرتشتیان ساکن هند را میگویند) را حال بدین منوال است. آنها هم هرگز آتش را پرستش نمیکنند، بلکه آن را احترام میگذارند.�منابع:آذر گشسب، موبد اردشیر؛ �خُرده اوستا�، تهران: چاپ راستی، 1354.آموزگار، ژاله؛ �تاریخ اساطیری ایران�، تهران: سمت، 1380.بویس، مری؛ �تاریخ کیش زرتشت�، ترجمه همایون صنعتیزاده، تهران: توس، 1374.پورداود، ابراهیم؛ �یشتها�، ج 1، تهران: طهوری، 1347کریستن سن، آرتور؛ �نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان�، ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه، 1377.ویدن گرن، گئو؛ �دینهای ایران�، ترجمه منوچهر فرهنگ، ویراسته آرزو رسولی، تهران: آگاهان ایده
ahuraدوشنبه 7 آذرماه سال 1384 ساعت 11:19 ق.ظ
1 نظر اسطوره آتش در ایران باستان
واژه � آتش� در اوستا به صورت � اتر�، و در زبان پهلوی به صورت � آتور� و � آتر� و � آتش�، و در زبان پارسی به صورت � آذر� و � آدر�، و در گویش های گوناگون آن به صورت های � آتیش�، � آدیش�، � تش� و شکل های کم و بیش نزدیک به این صورت ها آمده و ثبت و ضبط شده است.ریشه این کلمه در زبان سانسکریت � آدری� بوده است و مفهوم آن زبانه و شعله آتش است و به عنوان صفت � ایزد آتش� که � آگنی� نامیده می شده، نیز به کار می رفته است.کشف آتش یکی از مهم ترین و حیاتی ترین اکتشافات تاریخ زندگی بشر بوده است و به دلیل اهمیت حیاتی این اکتشاف، و نقش بسیار مهم و زندگانی بخشی که آتش در حیات بشر باستانی ایفا می کرده، ستایش و تقدیس آتش از همان دوران باستان رواج و تداول داشته و آتش در اغلب فرهنگ های اساطیری، موجودی مقدس و متعالی یه شمار می رفته و ستایش می شده است.در اساطیر ایران باستان، پیدایش آتش را به هوشنگ نسبت می دادند. به روایت شاهنامه فردوسی، در یکی از روزهایی که هوشنگ به شکار رفته بود، ماری بر سر راه دید و چون مار قصد حمله و آسیب رساندن به او را داشت، هوشنگ به قصد کشتن مار سنگی به جانبش پرتاب کرد. سنگ به مار برخورد نکرد، بلکه به سنگ دیگری برخورد و از این برخورد، شراره آتش جهید و آتشی پدید آمد که تا آن روزگار ناشناخته بود.هوشنگ به شکرانه و میمنت پیدایش این فروغ ایزدی، آن روز را جشن گرفت و به شادمانی و تکریم ایزدان آسمانی پرداخت و این همان � جشن سده� است که در آن ایرانیان باستان به تقدیس و ستایش آتش می پرداختند.یکی روز شاه جهان سوی کوهگذر کرد با چند کس هم گروهپدید آمد از دور چیزی درازسیه رنگ و تیره تن و تیزتازدو چشم از بر سر چو دو چشمه خونز دود دهانش جهان تیره گوننگه کرد هوشنگ با هوش و سنگگرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگبه زور کیانی رهانید ز دستجهانسوز مار از جهانجو بجستبرآمد به سنگ گران سنگ خردهمان و همین سنگ بشکست خردفروغی پدید آمد از هر دو سنگدل سنگ گشت از فروغ آذرنگنشد مار کشته ولیکن ز رازپدید آمد آتش از آن سنگ بازهر آن کس که بر سنگ آهن زدیازو روشنایی پدید آمدیجهاندار پیش جهان آفریننیایش همی کرد و خواند آفرینکه او را فروغی چنین هدیه دادهمین آتش آن گاه قبله نهادبگفتا فروغیست این ایزدیپرستید باید اگر بخردیشب آمد برافروخت آتش چو کوههمان شاه در گرد او با گروهیکی جشن کرد آن شب و باده خوردسده نام آن جشن فرخنده کردز هوشنگ ماند سده یادگاربسی باد چون او دگر شهریارکز آباد کردن جهان شاد کردجهانی به نیکی ازو یاد کرددر برخی دیگر از روایت های ایرانی، آفرینش آتش وابسته به پیدایش گیاهان و روییدنی ها است. شاید اعتقاد به سرچشمه گیاهی و نباتی آتش در اقوام کهن ایرانی از اینجا ریشه گرفته باشد که چون این اقوام آتش را از سایش دو تکه چوب به یکدیگر ایجاد می کردند و شعله اش را از این مالش و سایش بر می افروختند، این باور در آنان ریشه دوانید که سرچشمه آتش، چوب درختان است، پس آتش منشاء نباتی دارد و روح درخت و گیاه است. این باور کم کم پرورش یافت و نضج گرفت و به این صورت تکامل یافت که آتش روح طبیعت و هر آن چیزی است که در طبیعت شکوفا می شود و می بالد، تعمیم این باور چنان گسترش یافت که آتش روح و روان زندگی و حیات شناخته شد و در طی گذشت سده ها و هزاره ها، این استنتاج فلسفی و هستی شناسانه به وجود آمد که آتش روح هستی و آفرینش است. و بر مبنای همین باور ، آتش حرمتی مقدس و آسمانی یافت و پرستش شد، و چنین بود که با گذشت زمان، آتش بنیانی ایزدی و سرشتی مینوی یافت.در اوستا، آتش پسر اهورامزدا و سپندارمذ، و زمین دختر ایشان معرفی شده است. این عنصر آسمانی و مقدس، نزدیک ترین دوست و خویشاوند، و طبیعی ترین همراه و یاور بشر تلقی شده، هم چنین به عنوان پیکی میان انسان و ایزدان مورد احترام بسیار بوده است.از این رو در ایران باستان آن را مظهر ربانیت، و شعله اش را یادآور فروغی ایزدی می پنداشتند و برای شعله مقدسی که با چوب عود و اتر در آتشکده ها، همیشه فروزان نگاه می داشتند احترام و ارزش خاص و مقدسی قائل بودند.این آتشدان فروزان، در پرستش گاه ها و نیایش گاه ها ، به منزله محراب پیروان آیین مزدایسنا بوده است.یکی از دلایل احترام و تقدس آتش، در ایران باستان، این بوده است که آتش را همانند آب، مولد و موجد زندگی می پنداشتند و بر این باور بودند که وجود همه چیز به نوعی به آن وابسته است. بر طبق باورهای اساطیری تخمه و نطفه آدمیزاد از آتش بوده و آتش سرچشمه زندگی بشری بر زمین بوده است.زبده و گوهر آتش در اوستا � فر� یا � فره� نامیده شده است و آن فروغ یا فر و شکوه مخصوصی است که از طرف اهورامزدا به پیامبران و پهلوانان و صاحبان کی و کیان بزرگ، از سر موهبت، بخشیده می شده است.در آیین مزدایسنا چنین آمده است که زرتشت نگاه دارنده و پاس دارند آتش جاودانی بوده است.اوستا پنج گونه آتش را نام برده است و بر هر یک درود مخصوص فرستاده است. نخستین آتش، آتش بزرگ است که به � آتش بهرام� مشهور بوده است و در آتشکده ها نگاهداری می شده است.دومین آتش در بدن جانوران و کالبد آدمی پنهان است و � آتش درون� نامیده شده است.سومین آتش در روییدنی ها و بدنه چوبین گیاهان و درختان جاری است و مولد جیات نباتات و جانداران است.چهارمین آتش در ابر ها نهفته است و به صورت برقش یا آذرخش از دل ابر ها بیرون می جهد و این همان آتش جهنده ای است که از گرز � تشتر� زبانه می کشد و شراره می گیرد.پنجمین آتش، آتش ایزدی است که در عرش جاودان و در برابر اهورامزدا قرار دارد.آتش مقدس زندگی در نهاد تمام فرزندان طبیعت، به امانت گذشاته شده است و به همه موجودات جهان ارمغان داده شده است.گوهر زندگی انسان و سایر موجودات زنده و جاندار همین آتش جاودانه درون است، آتشی که هرگز نمی میرد و مظهر دوام و بقای جان است. این همان آتش درون است که از آن تعبیر به آتش نامیرای عشق و آتش جاودان جان شده است و گوهر هستی موجودات زنده، به ویژه آدمیزاده است. ادبیات اساطیری و عرفانی ما سرشار است از روشنی و شعله این آتش نامیرا.آتش مینوی نگاهبان و نگه دارنده زدگی جانوران است، و آتش زمینی پاک سازنده و سوزنده پلیدی و پلشتی و گناه است.رسم برافروختن آتش در اغلب جشن های آیینی ایران باستان وجود داشته است. از جشن سده که جشن رسمی ستایش و گرامی داشت آتش بوده است تا جشن چهارشنبه سوری، از جشن شب یلدا تا جشن مهرگان و جشن آذرگان، و از همه مهم تر جشن نوروز.در خانه های ایرانیان باستان، در روز نخست فروردین، پس از آراستن اتاق برگزاری مراسم نوروز، روی میز مراسم، کوزه ای آب و صراحی شراب و گلدانی گل و بشقابی شیرینی و کاسه ای نقل و آتشدانی پر از آتش می گذاشتند و آتش را با چوب صندل و عود و سایر چوب های خوشبو نیرو می دادند و هر کس موظف بود که با دست خود چوب بر آتش بگذارد و نام درگذشتگان خود را بر شمارد، زیرا بر این باور بودند که روح آن ها که در گذشته اند در صورت یاد کردن از ایشان به خانه و کاشانه زمینی خود بر می گردد و از روشنایی آتش شاد دلگرم و روشن روان می شود و تطهیر می گردد.آتش نوروزی در تمام مدت جشن های نوروزی روشن نگاه داشته می شد و به طور مداوم با چوب های معطر عود و صندل جان تازه و فروغ نو می گرفت و زبانه می کشید.این آتش پاک کننده بدی ها و گناهان بود و برکت بخشنده و میمنت بار، و ارمغان آور بهروزی و تندرستی و شادکامی، در تمام طول سال آینده برای اهل خانه و خویشان آن ها بود و هر چه مشتعل تر می شد خیر و برکت و میمنت آن افزون تر و بخشندگی آن کریمانه تر می شد و سرچشمه خجستگی و بهروزی افزون تر می گشت.نگهبانی و پاسداری آتش در ایران باستان بر عهده � اردیبهشت� بوده است. اردیبهشت که از امشاسپندان بوده است در عالم روحانی نماینده راستی و پاکی و تقدس اهورامزدا است و در عالم مادی، نگهبان همه آتش های روی زمین.واژه � آذر� در زبان فارسی شکل دیگری از � آتش� و یکی از قدیمی ترین نام های آن در زبان های آریایی است. یسنای 62 در ستایش آذر می باشد و � آتش نیایش� که نماز ویژه آتش است، از این یسنا گرفته شده است. مطابق متن � یشت ها�، � آذر ایزد� نگهبان خاص آتش بوده است و از میان گیاهان � آذرگون� یا � آذریون� به ایزد آذر اختصاص داشته است.نهمین ماه سال و نهمین روز هر ماه به نام این ایزد و آذر روز از آذر ماه جشن � آذرگان� بوده است، که در این روز مردم در آتشکده ها، � آتش نیایش� می خوانده اند.در کتاب � شناخت اساطیر ایران�- نوشته جان هینلز در باره آتر یا آتش چنین آمده است:�تا به امروز آتش کانون آیین های هندو و زرتشتی بوده است، اما ریشه های آن به دوران هند واروپایی باز می گردد... عنصر آتش همچنین در همه جهان پراکنده است، در خورشید که در آسمان برین است، وجود دارد. آتش در ابر توفان زا افروخته می شود و به صورت برق به زمین فرود می آید و در اینجا دائماً به دست مردمان دوباره متولد می شود...مرکزیت آتش در دین زرتشتی، شاید یکی از شناخته ترین جنبه های این دین باشد، اما بسیار بد تعبیر شده است. هم باورها و هم اعمال دینی مربوط به دوران پیش از زرتشت کاملاً رنگ زرتشتی به خود گرفته اند، و در اسطوره شناسی ایرانی غالباً دشوار است که عقاید قدیم را از متاخر جدا سازیم. آتش پسر اهوره مزداست و نشانه مرئی حضور او، و نمادی از نظم راستینش. یکی از پارسیان کنونی می نویسد:� واقعاً چه چیزی می تواند بیش از شعله پاک و بی آلایش نماینده طبیعی و والای خدا باشد که خود � نور جاودانی� است؟ �به هر حال آیین های زردشتی بسیاری از عقاید قدیمی را حفظ کرده اند . در این آیین ها آتش مستقیماً مورد خطاب قرار می گیرد و موبد بدو نثار می کند. در نیایش آتش موبد این سخنان را بر می خواند:آفرین خوانم بر یزش و نیایش، نثار خوب،نثار آرزو کردنی و نثار ستایش آمیز که بر تو ، ای آتشپسر اهوره مزدا، (نثار می شود)تو شایسته ستایش هستی، شایسته دعا هستیباشد که تو شایسته ستایش، شایسته دعا باشیدر خانه های مردم.نیکی باد مردی راکه تو را بپرستد.در دین زردشتی کنونی آتش چنان مقدس است که نه اشعه خورشید را باید گذاشت که بر آن بیفتد و نه چشم کافری آن را ببیند. شاید همیشه وضع چنین نبوده است، زیرا در دوران های کهن آتشدان ها را بر سر کوه ها می ساختند.در باره � آتر� فقط چند اسطوره به ما رسیده است... یکی از این اسطوره ها که در سرود قدیمی� زامیاد یشت� آمده است، ستیز میان آتر و غول اژی دهاکه را بر سر فره ایزدی، روایت می کند:اژی سه پوزه بدآیین که تجسمی است از هوس ویرانگر برای به چنگ آوردن فره ایزدی بتاخت تا آن را خاموش سازد. آتر نیز برای به دست آوردن آن شتافت و آن فره دست نیافتنی را نجات داد، اما اژی که همچنان از پس می تاخت و ناسزا می گفت، فریاد برآورد که اگر آتر فره را به دست آورد، بر او خواهد تاخت و نخواهد گذاشت که دیگر هرگز روی زمین بدرخشد. چون آتر دچار تردید شد، اژی تاخت تا فره را به دست آورد. این بار نوبت آتر بود که زبان به تهدید بگشاید. به دهاکه( ضحاک) هشدار داد:� ای اژدهای سه پوز بازگرد، اگر آن فره دست نیافتنی را به چنگ آوری، بر پشت تو زبانه می کشم و در دهان توشعله افکنم که دیگر هرگز نتوانی بر روی زمین آفریده اهوره گام برداری�.اژی هراسان خود را پس کشید و فره ایزدی همچنان دست نیافتنی ماند.این اسطوره بار دیگر نشان می دهد که ایرانیان باستان زندگی را نبردی میان نیروهای خیر و شر می دیدند. آتر طبعاً برای خیر می جنگید، از این رو، در یکی از دعاهای زردشتی با عنوان � جنگجوی خوب دلیر� نامیده شده است. ارتباط قدیمی آتش با عنصر طبیعی در متن متاخر دیگری ظاهر می شود که در آن آتش به صورت برق، دیوی را که در پی باز داشتن باران است شکست می دهد. اما این اسطوره ها دیگر نقش مهمی را در عقاید زردشتیان کنونی ایفا نمی کنند، و چنان که دیدیم در این دین آتش، نماد اهوره مزدا و کانون عبادت های روزانه آنان است. با این حال، هنوز به آتش � جنگجو� خطاب می کنند، زیرا از مقدس ترین آتش ها، یعنی آتش بهرام، در خواست می شود که نه با دیوان خشکسالی بلکه با دیوان مینویی تاریکی نبرد کند.�مقدس ترین آتش های باستانی ایران آتش های سه گانه در آتشکده های سه گانه بوده اند. این سه آتش عبارت بوده اند از � آتش فرنبغ� که بنا به روایتی درآتشکده ای به همین نام، در کابل افغانستان و بنا به روایتی دیگر در کاریان فارس قرار داشته است. � آتش گشنسب� که در آتشکده ای به همبن نام در شیز جای داشته و � آتش برزین مهر� در کوه ریوند نیشابور قرار داشته است. باور آیینی ایرانیان باستان بر این بوده است که هر سه آتش مقدس بر پشت گاو اساطیری � سریشوگ�، نگهداری می شده است. تا این که شبی، توفان شدیدی رخ داده و آتش ها از پشت گاو به دریا افتاده اند و در آن جا به سوختن ادامه داده و در دریا به مردمان روشنی بخشیده اند. هر یک از این آتش ها با طبقه ای از مردم پیوند داشته است. فرنبغ آتش مربوط به موبدان بوده، گشنسب آتش جنگجویان، و برزین مهر آتش کشتگران. این هر سه آتش مقدس، جمشید را در پادشاهی مینوی اش یاری کردند و جمشید بود که آتش فرنبغ را در جایگاه خاص خود- در آتشکده ای همنام آتش- قرار داد و هنگامی که فره را از دست داد، باز همین آتش فرنبغ بود که فره را از دست ضحاک پلشت آیین رهایی بخشید.آتش برزین مهر تا زمان گشتاسب- حامی زرتشت- از جهان نگهبانی می کرد و راه را برای گسترش و همگانی شدن آیین و دین زردشت در طول فرمانروایی این پادشاه بزرگ هموار می ساخت و در این مدت از این آتش کرامات و معجزات زیادی بروز کرد.آتش گشنسب نیز جهان را تا دوران خسرو، شاه بزرگ ساسانی( یا کیخسرو پادشاه کیانی) حفظ کرده است. هنگامی که او بتکده ها را در هم شکست، این آتش بر یال اسب او قرار گرفت و تاریکی و تیرگی اهرمن خو را پس راند و وادار به عقب نشینی کرد.بنا بر باور های باستانی، این سه آتش بزرگ حامیان و رهنمایان و پاسداران انسان در تمام طول تاریخند.� سه گروه آتش آیینی وجود دارد: آتش بهرام، آتش آدران و آتش دادگاه. آتش بهرام شاه پیروزمند آتش هاست. به نام اورمزد این آتش را به یاری می خوانند و از او می خواهند که در برابر قوای تاریکی آنان را نیرو ببخشد، زیرا فره او با دروغ می جنگد، و در واقع نمادی است از راستکاری. بهتر است که بگوییم که آتش را مانند شاه بر تخت می نشانند تا این که بگوییم آن را در جای خود قرار می دهند، و چوب را به شکل تخت می نهند. بر بالای آن تاجی به نشانه پادشاهی آتش نیرومند آویزان است. وقتی بدین گونه آتش را بر تخت نشاندند، چهار موبد، دسته جمعی آن را با پیروزی، مانند شاهی، حمل می کنند ، در حالی که دیگران سایبانی را بر آن گرفته اند. موبدان با شمشیرها و گرزهای � مهر� در پیش و پس آن همگی به صورت محافظان شاه حرکت می کنند. پس از آن که آتش را بر تخت نشاندند، فقط موبدانی که دشوار ترین آیین های دینی تطهیر را گذرانیده اند، می توانند از آن مراقبت کنند. جز آنان کسی نمی تواند وارد حرم خاص آتش شود، حتی انان نیز باید دستکش های سفید به دست کنند و از آن مراقبت کنند. دلیل قداست آن جریان طولانی و دشوار تطهیر آن است. شانزده آتش از منابع مختلف جمع آوری می شود و انگاه 1128 باز آن ها را تطهیر می کنند و این جریان یک سال طول می کشد، و هزینه آن هنگفت است. از این رو، جای تعجب نیست که چنین آتشی بسیار به ندرت بر تخت نشانده شود.امور مربوط به آتش های آدران و دادگاه از اهمیت بسیار کمتری برخوردارند. آتش دادگاه را مردمان غیر روحانی نیز می توانند مراقبت کنند، با این همه هر دو را با تشریفات نظامی در جای خود قرار می دهند، زیرا آتش های مقدس نمودار فرمانروایی معنوی روشنی و راستی در نبرد با نیروهای تاریکی هستند، و این نبردی است که مومنان با همکاری اورمزد و پسرش آتش بدان می پردازند.�( شناخت اساطیر ایران – جان هینلز)تطهیر آتش های گوناگون نشانه و نماد این است که انسان ها ، از هر قشر و طبقه ای، و با هر مقام و منصبی، باید همانند آتش ها تطهیر شوند. نزدیک شدن به آتش و نشانه گذاشتن با خاکستر بر پیشانی، نماد این باور است که انسان ها نیز همانند آتش، سرانجام تبدیل به غبار خواهند شد و خاکستر خواهند گردید. دعایی که زردشتیان در هنگام انجام مراسم این آیین می خوانند چنین است:� بگذار تا پیش از مرگ بکوشیم تا بوی خوش نیکوکاری و اعمال نیک را بگسترانم، و نور پارسایی و دانش را به نزد دیگران رهنمون شوم.� ( مدی- آیین های دینی پارسیان)در اساطیر ایران باستان، آتش، در هفتمین مرحله از آفرینش، و پس از آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسپند، و مرد پرهیزگار، آفریده شده است . بر اساس باورهای کهن ایرانیان، تخمه و اصل همه چیز از آب است، به جزمردمان و گوسپندان که اصل و تخمه شان از آتش است:� چنین گوید به دین که نخستین آفریده همه آب سرشکی بود؛ زیرا همه از آب بود جز تخمه مردمان و گوسپندان؛ زیرا آنان را تخمه از اصل آتش است. او، نخست، آسمان را آ فرید برای بازداشتن( اهریمن و دیوان)، باشد که ( آن را) آغازین خوانند. دیگر، آب را آفرید برای از میان بردن دیو تشنگی. سه دیگر، زمین همه مادی را آفرید. چهارم، گیاه را آفرید برای یاری گوسپندان سودمند. پنجم گوسپند را برای یاری مرد پرهیزگار آفرید. ششم، مرد پرهیزگار را آفرید برای از میان بردن و از کار افکندن اهریمن و همه دیوان. سپس، آتش را( چون) اخگری آفرید و بدو درخشش از روشنی بیکران پیوست. آن گونه تنی نیکو ( داشت) که آتش را در خور اوست.�( بند هش )�او آتش را در همه آفرینش چنان بپراکند و فراز آفرید به مانند خانه خدایی که چون در خانه شد، در هیمه زغال سرخ بازنهاد.او فرمود به آتش که ترا خویشکاری در دوران اهریمنی، پرستاری مردم کردن و خورش ساختن و از میان بردن سردی است، هنگامی که ترا چیز برنهند بیرون آی، چون هیزم برهندن، فراز گیر.�( بند هش)
ahuraدوشنبه 7 آذرماه سال 1384 ساعت 11:17 ق.ظ
41 نظر از دل نیاکانمان به ...
هــم مــرگ بـــر جـهـان شـمـا نـیـز بـگـذرد
ویـن بـومِ مـحـنـت از پـی آن تا کـنـد خـراب
بــــاد خـــزانِ نــکبـتِ ایـّــام ، نــاگـهان
آب اجـل کـه هـسـت گلوگیـرِ خـاص و عـام
چـــون دادِ عـادلان به جـهـان در ، بـقا نکرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
بادی کـه در زمـانه بسی شمع ها بکُـشت
زیــن کـاروانـسـرای ، بسی کاروان گذشت
ای مـفـتـخـر بـه طـالـعِ مـسـعـودِ خـوشـتن
این نـوبـت از کـسان بــه نـاکـسـان رسـیـد
بــیــش از دو روز بـــود از آن دگـــر کـسـان
بـــر تـــیـرِ جـورتـان ز تـحـمـّل سـپـر کـنـیـم
در بــاغ دولــت دگـران بـــود مــدّتی
آبـی ست ایستاده در این خانه، مال و جاه
ای تـو رمـه سـپـرده بـه چـوپـانِ گـرگ طَبع
پـیـل فـنـا کـه شـاهِ بـقـا مـاتِ حُـکمِ اوست
هــم رونــق زمــان شما نـیز بگذرد
بــر دولـت آشـیـان شما نـیز بگذرد
بــر بـاغ و بـوسـتـان شما نـیز بگذرد
بــر حلق و بر دهان شما نـیز بگذرد
بــیــــداد ظــالـمـان شما نـیز بگذرد
ایــن عـوعـو سگان شما نـیز بگذرد
هــم بــر چـراغـدان شما نـیز بگذرد
نــاچــار ، کــاروان شما نـیز بگذرد
تـــأثــیــرِ اخــتـرانِ شما نـیز بگذرد
نــوبـت ز ناکسانِ شما نـیز بگذرد
بـعـد از دو روز ، از آنِ شما نـیز بگذرد
تـا سختی کـمـان شما نـیز بگذرد
ایـــن گل ز گلـستان شما نـیز بگذرد
ایـــن آب نـــاروان شما نـیز بگذرد
ایـــن گــرگـیِ شـبان شما نـیز بگذرد
هــم بــر پـیـادگـان شما نـیز بگذرد
سیف فرغانی
ahuraجمعه 4 آذرماه سال 1384 ساعت 07:46 ق.ظ
2 نظر جشن باستانی آبادگان بر ایرانیان نیک پندار فرخنده باد
روز دهم آبان زرتشتی برابر با ۴ آبان خورشیدی که آبان روز نام دارد و بنام آب و فرشته آب است جشن آبان گان می باشد .آب که آبان جمع آنست در اوستا و پهلوی آن و در سانسکریت آپه می باشد این عنصر مانند عناصر دیگر آتش و هوا و خاک در آیین ایران قدیم مقدس است و آلودن آن گناه می باشد و برای هر یک از آنها فرشته مخصوصی تعیین شده . و ایرانیان این عناصر چهارگانه را که اساس اولیه حیات است می ستودند(نیایش نمی کردند ستایش میکردند) و امروز نیز زرتشتیان آنها را پاک می دانند و مانند سابق و بنام فرشته هر یک آنها را می ستایند ((بسرچشمه آب درود می فرستیم به کوههایی که از بالای آن آب جاریست درود می فرستیم بدریاچه ها و استخرها درود می فرستیم)).به احترام فرشته آب آبها را پاک نگه می داشتند .نگهبانی آب با فرشته مقدس خرداد است علاوه بر او دو فرشته مقدس دیگر یکی به نام اپام نپات و دیگری آناهیتا نگهبان آب می باشند . یکی از قصائد دلکش اوستا آبان یشت نام دارد که از جلال و عظمت آناهیتا یا همان ناهید گفتگو می کند. در خرده اوستا نیایش چهارم موسوم است به آبان نیایش یا آبزور . این نیایش را که از آبان یشت استخراج شده موقعی که در کنار جویبار و آبشار و سرچشمه آب باشند می سرایند همچنین در جشن آبانگان نیز خوانده می شود و چون فرشته آب ناهید مونث است او را بانو هم می گویند. در جشن آبانگان پارسیان خصوصا زنان در کنار دریا یا کنار رود فرشته آب را نیایش می کنند .ایرانیان به خاطر تقدسی که برای آب قائل بودند هیچوقت آنرا آلوده نمی کردند و آبی را که یکی از اوصاف سه گانه اش رنگ و بو و مزه تغییر می یافت برای آشامیدن شستشو و غیره بکار نمی بردند .هردوت می گوید ((ایرانیان در میان آب ادرار نمی کنند آب دهان نمی اندازند و در آن دست نمی شویند)) استرابون جغرافی نویس یونانی گوید ((ایرانیان در آب جاری خود را شستشو نمی دهند در آن لاشه و مردار نمی اندازند و عموما آنچه ناپاک است در میان آن نمی ریزند)).خلاصه اینکه جشن آبانگان بنام آب و فرشته آب است ایرانیان در این روز کنار چشمه و آب می رفتند و آب نیایش و سرودهای دینی را می خواندند و شادی می کردند و برای این نعمت بزرگ اهورایی که برای آشامیدن و نظافت و رشد و نمو نباتات و رفع سایر نیازها می باشد سپاس خدا را بجا می آوردند. ابوریحان در صفحه ۲۵۴ ترجمه آثار الباقیه می نویسد :آبان ماه روز دهم آن آبان است و آن عیدی است که بواسطه توافق دو اسم آبانگان گویند در این روز زو پسر تهماسب (از سلسله پیشدادیان )بپادشاهی رسید و مردم را به کندن نهرها و تعمیر آنها امر کرد و در این روز بکشورهای هفت گانه خبر رسید که فریدون ضحاک را اسیر کرده و خود به پادشاهی رسیده و بمردم دستور داده است دوباره خانه و زندگی خود را مالک شوند و خود را صاحب خانه بنامند و خودش نیز بخانه و خانواده خود فرمانروا شد پس از آنکه همه ایرانی ها در عهد ضحاک بی خانه و زندگی بودند.
ahuraیکشنبه 8 آبانماه سال 1384 ساعت 01:37 ق.ظ
2 نظر ماه های شمسی
نام ماههای تقویم خورشیدی بارها تغییر کرده. در دوران هخامنشی، نامهایی استفاده می شد که بعد از دوران هخامنشی به فراموشی سپرده شد. نام ماهها در دوران ساسانی بر مبنای نشانه های زرتشتی وضع شد که تقویم ماهانه ساسانی که فاقد هفته است و در آن هرروز ماه یک نام دارد، بهترین اثر باقی مانده از آن است. در بیشتر دوران اسلامی، اسامی بابلی/آرامی ماههای مانند �تموز� و �نیسان� مورد استفاده بود، اما با برقراری تقویم جلالی به عنوان تقویم رسمی ایران در اوایل قرن جاری خورشیدی، اسامی ساسانی نیز دوباره برقرار شدند که متاسفانه تلفظ آنها در مواردی تغییر کرد. در زیر تلفظ پارسی میانه این اسامی و اصل اوستایی آنها در پرانتز آورده می شود.Fravartin (Frawashi)فره وشی، ارواح گذشتگان:Ardiwehisht (asha-wahishta) بهترین بهتر (از اصول زرتشتی):Khordad (Hauwartat) سلامتیTeer (Tishtria) خدای بارانAmordad (Amartaat) نامیرایی، نامرگی:Shahrivar (khshathrawara) پادشاهی خواسته شده:Mihr (Mithra) خدای مهر و قراردادهای اجتماعی:Aban (Apan) آبها (لقب آناهیتا):Adhar (Atar) آتش:Dey (Dawya): خداWahman (wahu-mana) بهمن، تفکر برتر:Spandaarmadh (Spanta-armaiti) آرماییتی مقدس (مادینه خدای طبیعت):
ahuraجمعه 9 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 12:55 ق.ظ
3 نظر
سیزده به در
ایرانیان باستان اعتقاد داشتند که عدد 13 نحس می باشد ، از نظر علمی عقیده ی آنها کاملا درست می باشد ! البته در رسانه های امروزی هیچ اشاره ای به اینگونه مسائل نمی شود و دلیل آن هم ترس از خرافی شدن عقاید و همچنین کم بودن سطح علمی جامعه می باشد .
در واقع فلسفه عدد 13 بر می گردد به طرز قرار گیری ستاره ها و منظومه خورشیدی ؛ جمعی از دانشمندان بر این باورند که اجسام خیلی بزرگ ( مانند ماه ، یا حتی کوه ) نوعی فرکانس از خود منتشر می کنند که بر بازده و عملکرد مغز جانوران خصوصا انسان مستقیما تاثیر ( خوب یا بد ) دارد . این مسئله پایه و اساس خیلی از عقاید را ثابت می کند . ( در باره این موضوع مطالب بسیار زیادی وجود دارد که به دلیل مختصر گویی از آوردن آنها در این متن خود داری نمودم ) .
ایرانیان باستان این روز ( 13 فروردین ) را در طبیعت به جشن شادی می پرداختند تا بدین وسیله خود را از نحسی آن حفظ کنند . از آداب این روز می توان به گره زدن سبزه و دور انداختن یا به قولی به آب دادن سبزه اشاره کرد . در گذشته دختران و پسران دم بخت سبزه ها را گره می زدند و آرزو می کردند تا در سال جدید تشکیل خانواده دهند ، یک شعر نیز وجود دارد که دختران در هنگام گره زدن این سبزه ها می خواندند " سال دیگه ، سیزده به در ، خونه شوهر ، بچه بقل " که من هرچه در منابع در دسترسم جستجو کردم نتوانستم قدمت این شعر را از دوران قاجار بیشتر پیدا کنم ! البته گره زدن تنها مختص دختران و پسران دم بخت نمی باشد و همه می توانند سبزه ای گره زده و آرزو کنند . عقیده بر این بوده است که وقتی گره باز شود ، مشکلات حل شده و آرزو بر آورده می شود .
دور انداختن سبزه ها هم به این دلیل بود که ایرانیان باستان عقیده داشتند بدی ها و مریضی ها در این سبزه جمع شده و با به آب دادن یا به دور انداختن آن این پلیدیها و مریضی ها را از خود دور می کردند .
در ضمن این روز متعلق به خدای باران می باشد و در مراسم 13 به در دعا برای بیشتر شدن و به موقع بودن باران در سال جدید وجود داشته که با گذشت زمان این رسم از میان رفته .
ahuraپنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 ساعت 02:55 ب.ظ
2 نظر فلسفه عید نوروز
سر آغاز جشن ِ نوروز، روز نخست ماه فروردین (روز اورمزد) است و چون برخلاف سایر جشنها برابری نام ماه و روز را به دوش نمیکشد ، بر سایر جشنهای ایران باستان برتری دارد. در مورد پیدایی این جشن افسانههای بسیار است ، اما آنچه به آن جنبهی راز وارگی میبخشد ، آیینهای بسیاری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام میگیرد. اگر نوروز همیشه و در همه جا با هیجان و آشفتگی و درهم ریختگی آغاز میشود ، حیرت انگیز نیست چرا که بینظمی یکی از مظاهر آن است. ایرانیان باستان ، نا آرامی را ریشهی آرامش و پریشانی را اساس سامان میدانستند و چه بسا که در پارهای از مراسم نوروزی ، آنها را به عمد بوجود میآوردند ، چنان که در رسم باز گشت ِ مردگان (از 26 اسفند تا 5 فروردین) چون عقیده داشتند که فروهرها یا ارواح درگذشتگان باز میگردند ، افرادی با صورتکهای سیاه برای تمثیل در کوچه و بازار به آمد و رفت میپرداختند و بدینگونه فاصلهی میان مرگ و زندگی و هست و نیست را در هم میریختند و قانون و نظم یک ساله را محو میکردند. باز ماندهی این رسم ، آمدن حاجی فیروز یا آتش افروز بود که تا چند سال پیش نیز ادامه داشت. از دیگر آشفتگیهای ساختگی ، رسم میر نوروزی ، یعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در این رسم به قصد تفریح کسی را از طبقههای پایین برای چند روز یا چند ساعت به سلطانی بر میگزیدند و سلطان موقت ? بر طبق قواعدی ? اگر فرمانهای بیجا صادر میکرد ، از مقام امیری بر کنار میشد. حافظ نیز در یکی از غزلیاتش به حکومت ناپایدار میر نوروزی گوشهی چشمی دارد: سخن در پرده میگویم ، چو گل از غنچه بیرونای که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی. خانه تکانی هم به این نکته اشاره دارد ؛ نخست درهم ریختگی ، سپس نظم و نظافت. تمام خانه برای نظافت زیر و رو میشد. در بعضی از نقاط ایران رسم بود که حتا خانهها را رنگ آمیزی میکردند و اگر میسر نمیشد ، دست کم همان اتاقی که هفت سین را در آن میچیدند ، سفید میشد. اثاثیهی کهنه را به دور میریختند و نو به جایش میخریدند و در آن میان شکستن کوزه را که جایگاه آلودگیها و اندوههای یک ساله بود واجب میدانستند. ظرفهای مسین را به رویگران میسپردند. نقرهها را جلا میدادند. گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک میکردند. فرش و گلیمها را غاز تیرگیهای یک ساله میزدودند و بر آن باور بودند که ارواح مردگان ، فروهرها (ریشهی کلمهی فروردین) در این روزها به خانه و کاشانهی خود باز میگردند ، اگر خانه را تمیز و بستگان را شاد ببینند خوشحال میشوند و برای باز ماندگان خود دعا میفرستند و اگر نه ، غمگین و افسرده باز میگردند. از این رو چند روز به نوروز مانده در خانه مُشک و عنبر میسوزاندند و شمع و چراغ میافروختند. در بعضی نقاط ایران رسم است که زنها شب آخرین جمعهی سال بهترین غذا را میپختند و بر گور درگذشتگان میپاشیدند و روز پیش از نوروز را که همان عرفه یا علفه و یا به قولی بی بی حور باشد ، به خانهای که در طول سال در گذشتهای داشت به پُر سه میرفتند و دعا میفرستادند و میگفتند که برای مرده عید گرفته اند. در گیر و دار خانه تکانی و از 20 روز به روز عید مانده سبزه سبز میکردند. ایرانیان باستان دانهها را که عبارت بودند از گندم ، جو ، برنج ، لوبیا ، عدس ، ارزن ، نخود ، کنجد ، باقلا ، کاجیله ، ذرت ، و ماش به شمارهی هفت- نماد هفت امشاسپند - یا دوازده ? شمارهی مقدس برجها ? در ستونهایی از خشت خام بر میآوردند و بالیدن هر یک را به فال نیک میگرفتند و بر آن بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروری خواهد بود. خانوادهها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= اندیشهی نیک) ، هوخت (= گفتار نیک) و هوو.رشت (کردار نیک) سبز میکردند و فروهر نیاکان را موجب بالندگی و رشد آنها میدانستند. چهار شنبه سوری که از دو کلمهی چهارشنبه ? منظور آخرین چهارشنبهی سال ? و سوری که همان سوریک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای چهارشنبهی سرخ ، مقدمهی جدی جشن نوروز بود. در ایران باستان بعضی از وسایل جشن نوروز از قبیل آینه و کوزه و اسفند را به یقین شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهیه میکردند. بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود و البته خرید هرکدام هم آیین خاصی را تدارک میدید. غروب هنگام بوتهها را به تعداد هفت یا سه (نماد سه منش نیک) روی هم میگذاشتند و خورشید که به تمامی پنهان میشد ، آن را بر میافروختند تا آتش سر به فلک کشیده جانشین خورشید شود. در بعضی نقاط ایران برای شگون ، وسایل دور ریختنی خانه از قبیل پتو ، لحاف و لباسهای کهنه را میسوزاندند. آتش میتوانست در بیابانها و رهگذرها و یا بر صحن و بام خانهها افروخته شود. وقتی آتش شعله میکشید از رویش میپریدندو ترانههایی که در همهی آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوری و پاکیزگی بود ، میخواندند. آتش چهار شنبه سوری را خاموش نمیکردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع میکرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند ، سر ِ نخستین چهار راه میریخت. در باز گشت در پاسخ اهل خانه که میپرسیدند: "کیست؟" میگفت: "منم." - " از کجا میآیی؟" - "از عروسی... " - "چه آوردهای؟" - "تندرستی..." شال اندازی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسایگان و خویشان میرفتند و از روی روزنهی بالای اتاق (روزنهی بخاری) شال درازی را به درون میانداختند. صاحب خانه میبایست هدیهای در شال بگذارد. شهریار در بند 27 منظومهی حیدر بابا به آیین شال اندازی و در بند 28 به ارتباط شال اندازی با برکت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد: برگردان بند 27: عید بود و مرغ شب آواز میخواند دختر نامزد شده برای داماد ، جوراب نقشین میبافت... و هر کس شال خود را از دریچهای آویزان میکرد وه... که چه رسم زیبایی است ? رسم شال اندازی ? هدیه عیدی بستن به شال داماد... برگردان بند 28 من هم گریه و زاری کردم و شالی خواستم شالی گرفتم و فوراً بر کمر بستم شتابان به طرف خانهی غلام (پسر خالهام) رفتم ، و شال را آویزان کردم... فاطمه خالهام جورابی به شال من بست "خانم ننهام" را به یاد آورد و گریه کرد... شهریار در توضیح این رسم میگوید: "در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نمیبایست در مراسم عید شرکت میکردیم ولی من بچه بودم ، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دویدم." از دیگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بودو آن بیشتر مخصوص کسانی بود که آرزویی داشتند. مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی که نماد گذار از مشکل بود میایستادند و کلیدی را که نماد گشایش بود ، زیر پا میگذاشتند. نیت میکردند و به گوش میایستادند و گفت و گوی اولین رهگذران را پاسخ نیت خود میدانستند. آنها در واقع از فروهرها میخواستند که بستگی کارشان را با کلیدی که زیر پا داشتند ، بگشایند. قاشق زنی هم تمثیلی بود از پذیرایی از فروهرها... زیرا که قاشق و ظرف مسین نشانهی خوراک و خوردن بود. ایرانیان باستان برای فروهرها بر بام خانه غذاهای گوناگون میگذاشتند تا از این میهمانان تازه رسیدهی آسمانی پذیرایی کنند و چون فروهرها پنهان و غیر محسوس اند ، کسانی هم که برای قاشق زنی میرفتند ، سعی میکردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجیل را مخصوص فروهر میدانستند ، دریافتشان را خوش یُمن میپنداشتند. اما اصیل ترین پیک نوروزی سفرهی هفت سین بود که به شمارهی هفت امشاسپند از عدد هفت مایه میگرفت. دکتر بهرام فره وشی در جهان فروری مبنای هفت سین را چیدن هفت سینی یا هفت قاب بر خوان نوروزی میداند که به آن هفت سینی میگفتند و بعدها با حذف (یای) نسنت به صورت هفت سین در آمد. او عقیده دارد که هنوز هم در بعضی از روستاهای ایران این سفره را ، سفرهی هفت سینی میگویند. چیزهای روی سفره عبارت بود از آب و سبزه ، نماد روشنایی و افزونی ، آتشدان ، نماد پایداری نور و گرما که بعدها به شمع و چراغ مبدل شد ، شیر نماد نوزایی و رستاخیز و تولد دوباره ، تخم مرغ نماد نژاد و نطفه ، آیینه نماد شفافیت و صفا ، سنجد نماد دلدادگی و زایش و باروری ، سیب نماد رازوارگی عشق ، انار نماد تقدس ، سکههای تازه ضرب نماد برکت و دارندگی ، ماهی نماد برج سپری شدهی اسفند ، حوت (= ماهی) ، نارنج نماد گوی زمین ، گل بید مشک که گل ویژهی اسفند ماه است ، نماد امشاسپند سپندار مز و گلاب که باز ماندهی رسم آبریزان یا آبپاشان است ( بر مبنای اشارهی ابو ریحان بیرونی چون در زمستان انسان همجوار آتش است ، به دود و خاکستر آن آلوده میشود و لذا آب پاشیدن به یکد یگر نماد پاکیزگی از آن آلایش است. ) نان پخته شده از هفت حبوب ، خرما ، پنیر ، شکر ، بَرسَم (= شاخههایی از درخت مقدس انار ، بید ، زیتون ، انجیر در دستههای سه ، هفت یا دوازده تایی) و کتاب مقدس. بعضی از مؤمنان مسلمان نوروز را مقارن با روز آغاز خلافت علی علیه السلام میدانستند چنانکههاتف اصفهانی میگوید: نسیم صبح عنبر بیز شد ، بر تودهی غبرا زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی مأوا بد نیست اشاره شود که در زمان شاهی ِ فتحعلیشاه قاجار و به فرمان او دستور داده بودند که شاعران به جای مدح ، حقیقت گویی کنند. شاعری با تکیه بر این فرمان شعر زیر را سرود و آن را در حضور شاه خواند و صلهی قابل توجهی هم دریافت نمود ! مگر دارا و یا خسرو ست این شاه بدین جاه و بدین جاه و بدین جاه ز کیخسرو بسی افتاده او پیش بدین ریش و بدین ریش و بدین ریش ز جاهش مُلک کیخسرو خراب است ز ریشش ریشهی ایران در آب است در پایان با آرزوی سالی خجسته با ترجمهی شعری از ابونواس شاعر اهوازی نوشتار را به انجام میبریم: مگر نمیبینی که ؛ خورشید به برج بره اندر شده و اندازهی زمانه برابر گردیده؟ مگر نمیبینی که ؛ مرغان پس از زبان گرفتگی به آواز خوانی پرداختهاند؟ مگر نمیبینی که ؛ زمین از پارچههای رنگین گیاهان جامه بر تن کرده؟ پس بر نوشدن زمانه شاد کام میباش..
ahuraیکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 ساعت 03:14 ب.ظ
18 نظر رازگشایی نوروز
مفهوم هفت و هفته از کجا آمده است؟ ریشه قداست هفت به بابل بر می گردد؛ ولی بعدها در متون پهلوی رسوخ کرده است. اما ایرانیان زرتشتی هفته را محاسبه نمی کردند. آنها روزهای هر ماه را اسم گذاشته بوند،مثل تقویم مصری، ماه سی روز بود و سی نام مشخص داشت که به نام دادار هرمز یا �دی� بوده است. بعدها تقسیم بندی داخلی در ماه شد که به هفته شبیه است، ولی هفته نیست. زرتشتی ها هفته نداشتند، مانوی ها و دیگرانی که زرتشتی نبودند هفته داشتند. آیا ریشه هفته قدیمی تر از تورات است؟ احتمالا تقسیم بندی هفته مربوط به سامی هاست ولی تقویم رسمی حکومتی در ایران، تقویم هفتگی نبوده. تقویم ماهیانه بوده با سی روز در ماه و یک پنج روز اضافه در سال. یعنی 365 روز. البته کبیسه راهم حساب می کردند ظاهرا دو تقویم یکی بدون کبیسه و دیگری با کبیسه داشتند. ریشه اعداد سیزده و سی را کجا باید جستجو کرد؟ عدد سی با نماد سی روز ارتباط دارد. مساله سیزده ظاهرا باید یک رسم غیر آریایی باشد که ما نظیرش را در بین النهرین و بابل داریم. در آنجا با آداب خاصی 12 روز را به عنوان �اکی تو� جشن میگرفتند و مجستمه های خدایان را تطهیر می کردند. روز سیزدهم را که نشانگر آشفتگی پایان سال بوده که آن را هم جشن می گرفتند. آیا در زمان هخامنشی نوروز به همین شکل برگزار می شد؟ بله نوروز بسیار مفصل جشن گرفته می شد و شاید یکی از کاربردهای تخت جمشید برگزاری جشن و آیین های نوروزی در آن بوده است. جشن گرفتن نوروز از کی در ایران آغاز شده است؟ نوروز باید جشنی مربوط به قبل از آمدن آریایی ها باشد. با کشفیات جدید این نکته بیشتر روشن شده که در ایران و در این سرزمین اقوامی زندگی می کرند که دارای فرهنگی خیلی قدیمی و ریشه دار بودند. این طور نیست که ما نوروز را از بین النهرین قرض کرده باشیم، ولی آنچه سند و مدرک داریم از بین النهرین است. آنها پیش از ما وارد دوره تاریخی شده بودند و تاریخ داشتند. به هر حال دست کم از دو سه هزار سال قبل ایرانیان نوروز را جشن می گرفته اند. احتمالا جشن نوروز با آیین های �ازدواج مقدس� باید ارتباط داشته باشد. تصور می شده که الهه بزرگ یعنی الهه مادر، شاه را برای شاهی انتخاب می کرده و با او ازدواج می کرده است. در واقع کاهنه ای به نیابت از الهه با شاه ازدواج میکرد. عمـو نوروز و حاجی فیروز از کجا آمده اند؟ آیا داستان های فرعی ای هستند که در طول زمان به نوروز اضافه شده اند؟ عمـو نوروز و حاجی فیروز اصلا فرعی نیستند، خیلی هم اصلی اند. داستان عمـو نوروز، داستانی عاشقانه است. عمـو نوروز منتظر زنی است. آنها می خواهند با هم ازدواج کنند. این داستان می تواند به آن ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط باشد. در واقع آن زن بی نام(سال) عاشق عمـو نوروز است و آن الهه هم عاشق شاه است. یعنی عمـو نوروز نماد شاه است؟ عمـو نوروز نماد کسی است که برکت می دهد، حالا شاه یا هر کس دیگر و آن زن هم منتظر عمـو نوروز است. می شود این زن را با زمین هم هویت دانست؟ معمولا زن همیشه با زمین هم هویت است، جز در بعضی از اساطیر مصری که زمینش مذکر است، معمولا زن و زمین یکی هستند. بقیه قصه عمـو نوروز و حاجی فیروز چگونه است؟ الهه که عاشق شاه است، او را انتخاب می کند و آن زن عاشق (سال) هم عمـو نوروز را برمی گزیند. دیدار زن و عمـو نوروز اتفاق نمی افتد. زن هیچوقت در زمان عمـو نوروز بیدار نیست، آن قدر خانه را روفته و روبیده و کار کرده که خوابش برده. زن صاحب خانه است و مرد مسافر، و این سفر همیشه ادامه دارد. اما داستان حاجی فیروز بسیار جدی تر و مهم تر است. مرحوم مهرداد بهار حدس زده بود که سیاهی صورت حاجی فیروز باید مربوط به بازگشت او از دنیای مردگان باشد. ظاهرا داستان از این قرار است که �ایشتر� که همان الهه تموز است شاه –دوموزی- را برمی گزیند. یک روز الهه به زیرزمین می رود و با ورود الهه به زیرزمین، در روی زمین باروری متوقف میشود. نه دیگر درختی سبز می شود و نه دیگر گیاهی هست. خدایان که از ایستایی جهان ناراحت بودند، برای پیدا کردن راه حل جلسه میکنند و قرار میشود که نیمی از سال را �دوموزی� به زیر زمین برود و نیم دیگر سال را خواهر دوموزی که �گشتی ننه� نام دارد، به جای برادر به زیرزمین برود. وقتی دوموزی به روی زمین می آید، بهار میشود و تمام مراسم نوروز هم ظاهرا و احتمالا به دلیل آمدن اوست. وقتی دوموزی را به زیرزمین میفرستند، لباس قرمز تنش میکنند و دایره، دنبک، ساز و نی لبک دستش می دهند و این یعنی خود حاجی فیروز. صورت سیاهش هم مربوط به بازگشت از دنیای مردگان است و این شادمانی ها برای بازگشت دوموزی از زیرزمین است.
:: بازدید از این مطلب : 121
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1